کوروش کوروش ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

با تو بودن خوب است...

یک روز خوب ۴ تیر ۹۸ کنار حمیدرضا و کوروش

کوروش من چه کار کنم با تو!!! پسرک تقریبا 16 ماهه من :*

اون روز من و محمد دو تاییمون نفری یک آمپول 1 میلیون و دویست زدیم ولی من از دیشب گلوم خیلی خیلی خیلی بدتره!! بعد دقت که کردم دیدم علاوه بر تورم گلو دندون عقل عزیزم داره در میاد و لثه رو جرونده و ورممممممممممم کرده لثه بد خت! الان دارم فکر میکنم چقدر خوش به حال کساییه که آب دهنشونُ راحت قورت میدن!!!  منُ بچم با هم داریم دندون درمیاریم!!!  چه دردی میکشی مادرررررررر!! حالا ایشالا فردا برم ببینم میشه دندونمُ بکشم یا نه!! از کوروشم که بخوام بگم فقط میتونم بگم یک عدد موجود کنجکااااااااااااااوِ شیطونِ جیغ جیغوِ هیچی ام که نمی گه قربونش برم!!   همــــــــــه چیزم میفهمه فقط بیانش براش سخته! منُ که میخواد صدا کنه میگه:...
30 فروردين 1392

مامان مریض+ عکسای این چند روز

نوبت به من رسید که مریض بشم!! گلوم درد میکنه و سرم درد مزمنی داره!! کوروش هیـــــــــــــچی نمی خوره و من تازه درک میکنم حال اون مامانایی رو که میگفتن بی طاقت میشیم از بی اشتهایی بچه هامون! کوروش خوش غذای من اصلا لب به هیچی نمیزنه !!  اعصابم داغون میشه  میبینم صبح تا شب فقط شیر خودمُ میخوره و به اندازه سه تا آدم بزرگ فعالیت میکنه!!  براش فرنی درست کردم پرِ پسته و بادوم لب نزده! هلیم درست کردم اینقدر خوشمزه بود که دلم میخواست خودم همشُ  بخورم. لب نزد و با کلی درگیری 3 قاشق ریختم تو حلقش که با دست همشُ دراورده!! الان اومده میبینم دستش پر  از خونِ! داشت با کنترل ماشین شارژیش بازی میکرد. آنتنشُ شکسته و ...
27 فروردين 1392

مادر که میشی!!

مادر که میشی نقطه ضعف های زیادی داری! حتی یه تب سنج کوچولو هم میتونه تو رو ناراحت کنه! رنگ پی پی بچت میتونه عصبانیت کنه! مادر که میشی خیلی ضعیفی, چون عاشقی! مادر که میشی گاهی از شدت سنگینی بار مسئولیتی که روی شونه هات حس میکنی میزنی زیر گریه! مادر میشی احساسات متناقض زیادی یه جا حمع میشه! خسته میشی ولی عاشقی, میترسی ولی عاشقی! خواب و زندگی نداری ولی این بی سروسامونی رو عاشقونه دوست داری! خدایا ممنونم که یک مادرم! 3 روزی میشه که تیکه ای از وجودم تب کرده! دیروز عصر دیگه تبش خیلی بالا بود, بردیمش پیش دکترش. گفت یه ویروس جدیدِ . این ویروسای عوضی از کجا میان؟ بهش استامینافن و سرماخوردگی میدم. با چند تا شربت دیگه که گفته از چند روز د...
20 فروردين 1392

کوروشکِ باهوشِ 15 ماهه من

سلام دوستای مهربونم. امیدوارم سال خوبی رو شروع کرده باشید عزیزای دلم. خوشحالم که باز وبلاگا رونق گرفتن. دلمون پوسید بابا! به هر کی سر میزدم هیچی ننوشته بود. این روزا کوروش: !) خیلی شیطون بلا شده! اگه یه مدت تو صندلی غذاش باشه چار تا انگشتاشُ میکنه تو حلقش بعد صدای بالا آوردن درمیاره!! مجبور میشیم از اون تو درش بیاریم!!  کوروش جان روش جلب توجه کردنت تو حلقم مادرررررررر!! 2) یه چیزی که نباید برداره رو ورداشته و میبینه داریم بلند میشیم ازش بگیریمش ( مثلا موبایل ) چنان با سرعت میدوه و فکر میکنه نمی تونیم بگیریمش مثلا! به این حالت یه لبخند پهن شیطنت بار هم اضافه شود!!  بازی محبوبش اینه که دستاشُ میزاره روی صورتش ما میگیم و...
18 فروردين 1392

این چند روز

دوشنبه شارژ اینترنتم تموم شد. شروع کردم به جمع کردن وسایل برای رفتن به باغ پدرشوهر انسی و حاضر شدن برای مهمونی عمه نسرین. بعد از عید دیدنی مستقیم رفتیم پیش انسی جونی و خانواده شوهر دوست داشتنیش مخصوصا مادر شوهرش که من عاشقشونمم.  دیگه اونجا که میریم اینقدر دور همی خوش میگذره که دلم نمیخواد برگردم خونه. علاوه بر این وقتی لذت کوروشُ از راه رفتن تو اون محیط بزرگ و باغ زیبا رو میدیدم خیلی بیشتر دوست داشتم بمونیم. کوروش صبحا که بیدار میشد بدو بدو میرفت سمت در که بره تو باغ راه بره و با شلنگ بازی کنه. الهی قربونش برم که اصلا به من کاری نداشت فقط هر از چند گاهی میومد پیشم که بوسش کنم و باز میرفت. حمیدرضام که این روزا یک عدد تخس ناقلای قلدر شده...
10 فروردين 1392

یک اتفاق عجیب

دیروز با کوروشم تنها بودیم. دور خونه میچرخید و شیطونی میکرد. از خواب بعد از ظهرش که بیدار شد داشت راه میرفت که یه دفعه ای نشست و بعدش که میخواست بلند شه نمی تونست!! اول فکر کردم چیزی رفتنه تو پاش!! ولی چیزی نبود! یعنی یه جوری شده بود بچم که وقتی میخواست بایسته پای راستشُ زمین نمیداشت و با ناامیدی تمام به من نگاه میکرد   حدود نیم ساعت اینجوری بود که محمد زنگ زد و بهش گفتم. اونم به مامان اعظم گفته بود و خودشم سریع اومد خونه. منم در این مدت همه جور فکر ناجوری اومد به ذهنم! به کفشاش نگاه میکردم گریم میگرفت! تا این که پاهاشُ با روغن زرد ماساژ دادم. کم کم شروع کرد به راه رفتن. نمیدونم چی شده بودی پسرم! فقط منُ به مرز سکته رسوندی!...
6 فروردين 1392

اینم عکس پسر مهربونم در سال جدید+ سفره هفت سین ساده امسال

کوروش قبل از آخرین حموم سال 91 _ساعت 1 و ربع ظهر_ عاشقِ اینه که گیره موهامُ بزنم به سرش!! و کوروش دقایقی قبل از تحویل سال 92 ترگل ورگل و تر و تمیز به قول خاله انسی پاپیونشُ با لباش ست کرده کوروش و مامی اش بعد از تحویل سال 92 خدایا این لبا رو همیشه خندون نگه دار! به هر روشی که خودت صلاح میدونی! کوروش و بابا محمد و شقایق جون                          ...
3 فروردين 1392
1